برمودا سری 96
نیکا آروم به نادیا گفت ( این بچه ها مادر ندارن ، سوباسا هم که معلوم نیست تا الان زندست یا مرده ، چه جوری می خوان اینو بفهمن ) دیو با بغض به نیکا نگاه کرد دیو ( من بابامو می خوام ) هایاتا با بغض ( پس بابایی نیومده ؟ ) نیکا دیو و هایاتا رو بغل کرد نیکا ( عزیزای دل من بابایی بر می گرده قول می دم ) نادیا کنار تخت نشست . نیکا (حالا این شربت رو بخورین بعد آروم بخوابین که تا بابایی برگرده حالتون خوب خوب بشه ) هایاتا ( باشه ) نیکا بچه ها رو نوازش کرد و بهشون قصه گفت تا خوابشون ببره بعد از مدتی بچه ها خوابیدن نیکا ( نادیا من می رم اتاق کنفرانس ببینم چی شد حواست به بچه ها هست ؟ ) نادیا ( آره تو برو خیالت راهت باشه من حواسم هست ) نیکا وارد اتاق کنفرانس شد و فقط عسل رو دید نیکا ( چی شده عسل ؟ بقیه کجائن ؟ )عسل ( پدر سوباسا رفته مرکز فرماندهی کشتی ، بقیه هم رفتن محکم به کارشون چسبیدن تا مبادا حمله بشه و جادوگر از رد ما با خبر بشه سفرانسیس هم رفته یه سر و گوشی آب بده ، منم موندم اینجا اطلاعاتی رو که سفرانسیس می خواد واسش بفرستم ) نیکا ( باشه ، خبری از سوباسا نیومد ) عسل ( متاسفانه نه !!!راستی نیکا می شه لطفا اینو بگیری هر چی سفرانسیس خواست رو براش بفرستی ) نیکا ( باشه حتما ) عسل ( من تو گوگل دنبال رد جادوگر می گردم ) نیکا ( باشه ) در همین حال ...
ادامه دارد ...
موضوعات: رمان جذاب و خواندی مثلث برمودا ( نویسنده عسل باسا ) ,
[ بازدید : 208 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]